در مطلب قبلی گفتیم که نظام آموزشی حاکم بر دانشگاه دو ایراد بزرگ دارد. یکی این که اصرار بر تئوری صرف، علاقه ی دانشجو را نابود می کند. دوم این که مهارت های برگرفته از دانشگاه ما را در ورود به بازار کار یاری نمی کند.
این روز ها بار ها از رسانه های داخلی راجع به رتبه ی علمی ایران و پیشرفت غرور آمیز کشورمان در ارائه ی مقالات علمی می شنویم.
این رویداد در نگاه اول تحسین برانگیز است ولی آن روی سکه خبر از دوگانگی تلخی می دهد. ما دانشجویان با وجود تولید علمی رشک برانگیزمان اگر بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه جدا شویم تضمینی مناسب برای اختیار کردن شغلی مطلوب وجود ندارد. از نشانه های این مسئله می توان به تراکم فارغ التحصیلان در صفوف استخدام دولتی - برای کارمندی - و یا مشاهده ی آگهی تقاضای استخدام! از طرف برخی متخصصین در صفحه نیازمندی های روزنامه اشاره کرد.
البته می توان گفت مشکل بی کاری با عوامل دیگری مثل بخش خصوصی ضعیف در کشور هم ارتباط دارد و یا می توان به عدم حضور شرکت های تجاری بین المللی در بازار ایران اشاره کرد.
اما من قصد دارم نظر شما را به سمت دیگری جلب کنم.
روزی روزگاری در زمان های قدیم شخصی به نام میرزا تقی خان فراهانی که همان امیر کبیر خودمان باشد برای فراهم کردن نیروی متخصص برای کشور مدرسه ای به نام دارالفنون راه اندازی کرد.
توی دارالفنون علومی مثل دارو سازی و اسلحه سازی و ... تدریس می کردند تا فارغ التحصیلانش بیایند و مشکلات و نیاز های کشور رو جواب گو باشند.
خب تا این جا اتفاق خاصی نیفتاده بود چون همین اتفاقات خیلی قبل تر در اروپا افتاده بود و از این طریق آن ها حسابی بر جهان سروری می کردند و حتی خیلی قبل ترش در ایران خودمان جاهایی به این شکل وجود داشت.
سال ها گذشت تا در دهه شصت خورشیدی وقتی کشورمون در حال جنگ بود، یگان های نظامی احساس نیاز شدیدی به همین دارالفنون پیدا کردند که دیگه اسمش به دانشگاه تغییر کرده بود. یک نمونه از این نیاز ها رو می توانید در زیر مشاهده کنید :
خب اون دوره هم گذشت و الآن که شما دارید این نوشته را مطالعه می کنید کشورمون در تولید علم به قول معروف کل خیلی از کشورها رو خوابونده است. منتها یک مشکل این وسط همه را اذیت می کند و آن این است که دانشگاه ها یادشون رفته فلسفه ی وجودی شان چیست و برای چه کار می کنند؟ اکثر ظرفیت دانشگاهی کشور توانش را به تولیداتی اختصاص می دهد که در عین جذاب بودن برای برخی جوامع اون ور آبی خیلی به درد ایران امروزمان نمی خورد. در یک کلام، دانشگاه ما مدت هاست که دارد راهش را از کشورش جدا می کند.
دانشکده ی فنی راهش را از صنعت جدا می کند، دانشکده ی علوم انسانی راهش را از اجتماع و مردم جدا می کند و ... . حال اگر به مشکلات ذکر شده در مقاله ی قبلی نگاهی بیندازیم دیگر دلایلشان کمی روشن تر شده است. آری! دانشجوی ایرانی به قدری مشغول تئوری می شود و همان قدر از مشکلات موجود در صنعت و اجتماع و ... غافل است که پس از فارغ التحصیلی با تمام وجود درک خواهد کرد که دانش و تخصص اش به هیچ وجه با نیاز های بازار کار همخوانی ندارد.